زنیت | |||
چقدر دیر رسیدی ... به همه حرفهایم
چقدر دیر پشیمان شدی ....از رد نگاهم
چقدر دیر که من بعد توهرگز
به سلامی به کلامی نگرفتم ز صدایتو سراغی
به نگاهی نگرفتم ز (به) اثرهای دو چشمت ..قد یک لحظه پناهی
همه جا چشم شدی شعله شدی تا مگر این شمع
بسوزد پر پروانه ی دیرین که تو راندی ..(ز در خویش)
مگر این بار بدانی که کنون نزدیک است
که توهم محو شوی، کنده شوی..چون پر پروانه که سوخت
به همه آتش بیجانی و بد حالی و کم حوصلگی
نه دگر این منم آن کرمک شبتاب که هر شب
بپرم دور چراغی که ندارد هرگز
قصد روشن شدن راه من خسته به یک سوی جهانی
جز به سوگ خود نشد خاموش این مکاره ی بی اختیار
از چه رو باید که کرمک جان خود اندازد اندر کارزار؟؟
بیخودم دیگر مزن این در که این در
دگرش بسته شد و تخته شد و رفت که رفت...
دگر اینبار منم شمعی که
پر هر پروانه ی پیر گداخت..
فرح
1/2/2007
94466:کل بازدید |
|
55:بازدید امروز |
|
7:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |