سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
ستم راندن بر بندگان بدترین توشه است براى آن جهان . [نهج البلاغه]
نویسنده : فرحناز:: 89/4/28:: 2:18 صبح

ان روزا کمتر به پویا فکر می کنم

گفته های زن فالگیر هم برام به نوعی بی معنا شد

 

شاید بزرگترین چیزی که بود بی ادبی پویا توی اون چت بود و اینکه اصلا بهم زنگ نزد...

دیگه نمی تونستم بی ادبی های اینجوری رو تحمل کنم...

با هر سختی ای بود خودمو تو زمان حال آوردم

 

هنوزم بهش فکر می کنم..دروغ چرا ولی خب این پویا دیگه شاید اون پویا نیست

من شیفته ی ادب و ملاحظه و مهربونیه اون بودم تو روزای اول

و حالا که هیچ کدوم اینا نیست.....

 

پند روز پیش دیدم تو مسنجر با یه دختری به نام مریم کانکت شده

خنده داره..اصلا نمی تونم حتی یه بارم بهش شک کنم....

ولی خودم با خودم حرف زدم که ببین...این پویا که خودش گفت آدم بدیه و ...... ببین الانم یه تو زنگ نمی زده واسه این بوده که سرش جای دیگه گرم شده ....

 

خوبیه این روزا اینه که دیگه هی می رم سر کار سرم گرمه....

خیلی سخته از صبح تا شب نصفه شب توی رستوران کار کردن....

خیلی خیلی سخت

دستام و پاهام درد گرفته

اونقدر که شبا دستامو می بندم با پارچه و باندپیچی می کنم....

اینجا هر جا رفتم باند کشی بخرم و تو داروخانه نداشتن...:(

یه جور داشتن که اونم به درد نمی خورد

یه بارم زنگ زدم واسه یه دکتر ایرانی که اینجا می کن خیلی خوبه...

ولی وسافرت بود..منشییش گفت حالا حالاها هم نمی تونه بهم وقت بده

یه سری وقت دکتر آلمانی گرفتم..ولی گفتم ولش...تصمیم گرفتم برم استخر

اخه تمام تنم کوبیده شده

یه ماساژ حسابی می خوام

آی بابایی...کجایی....

آب شاید بتونه بهم یه ماساژ اساسی بده...

کلی تو اینترنت دنبال استخر خانوما گشتم

انگار پیدا می شه

دیگه راستش به خودم گفته بودم اگه استخر زنونه نباشه. بازم می رم یه روز..خدا واقعا نیازمو درک می کنه..هر چند که اینجا حتی لباسای استین کوتاهمم تو این هوای شرجی نمی پوشم و همیشه آستین بلند یا سه رب می پوشم...

با پولایی که با این همه کار دراورده بودم برای مامانم زنگ مو خریدم و برای عروسمون کیف..ولی برای خودم کیف نخریدم....انصافا که کیفش خییییییییییییییییییییییییییییلی خوشگله....تکه..حتما خوشحال میشه...

دیروزم برای عروسیه براردم برای خودم کفش خریدم..طلایییییییییییییییی

از اونجا که مامانم اینا هم گاهی زنگ می زدن و من توی رستوران نمی تونستم/نمی خوااستم جواب بدم...دیگه به مامانم اینا گفتم دارم کار می کنم..ولی گفتم تو یه موبایل فروشی..پیش یه ایرانیه.....که هم نااحت من از نظر پولی نباشن و هم اینکه اگه بفهمن دارم تو رستوران کار می کنم دق می کنن.....

اینجا یه سریها گیر می دن بهم

یه دفه هم یه عربه اینقده ناراحت/عصبانی شد بهش گفتم باهاش دوست نمی شم..مرتیکه عوضی....می گفت چرا باهام نمی یای بیرون؟؟!!! بهش گفتم دلیلم شخصیه...

حالا جالبه روزای اول می گفت برم دبی! با دعوت و هزینه اون!! بهش گفتم برای چی؟؟ گفت هیچی بیا دبی رو ببین...و گفتم و باید چه کاری انجام بدم....و جالب بود می گفت به والله هیچ چیزی ازت نمی خوام...!!!

وقتی بهم پیشنهاد دوستی داد می خواستم بگم آهان تو که هنوز دبی نبرده توقع داری.....

ولی بعضیهاشونم خنده دارن..4 تا پسرن همیشه با هم میان..یکیشون همه رو معرفی کرد...اون یکی می گفت بین همه اسم من از همه اسمها قشنگ تره..بعدم موقع خداحافظی تا کمر خم شده بود....بچه ها مرده بودن از خنده...

شبا تا 12-1 و کاهی هم تا 2 سر کارم...خونه که میام 2-3 صبحه...می خوابم و باز ساعت 9:30 بیدار می شم و می رم سر کار....

ولی انصافا که اگه برخوردهای خوبم نبود فکر کنم تا الان منو انداخته بودن بیرون....صادقانه باید بگم من به درد این کار نمی خوردم.../ نمی خورم....این کار یه آدم تند و تیز می خواد....که من نیستم...من کاملا اتومات کار می کنم که توی رستوران جواب نمی ده..

به هر حال...

برم..برم که باید لباسامو اتو کنم و فردا هم کللللللللللللی کلی دارم....خدا کنه صبح بتونم زودتر پاشم....یه نمازم بخونم / با خدا حرف بزنم که خیلی دلم واسش تنگ شده...

فرح

 


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

91686:کل بازدید
2:بازدید امروز
4:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک