سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
نویسنده : فرحناز:: 85/5/15:: 5:10 عصر

مدتیه که می خوام بنویسم

از یه تفکر، از یه حقیقت، از یه واقعیت تلخ

که گاهی ما ادما بهش فکر نمی کنیم

اما باید باورش کنیم

اگه یه کم فکر کنیم حتما باورش می کنیم

و اما این واقعیت در ارتباط با زندگی همموننه و در ارتباط با حرف یه دوست..البته دوست که ..نمی دونم شایدم ماها بیشتر باهم دوستیم، بیشتر به فکر همیم و با هم همدردیم تا آدمایی که فقط اسم دوست روشون می خوره..

و اون دوست جناب آقای مدیره

جواب حرفشونو مدتهاست که می خوام بدم اما بیشتر درگیر خودم بودم و گرفتاریا و غصه هام تا...و امروز با دیدن تیتر "عدالت تعطیل تا.." تو سایت فکر کردم بهتره حرفمو بنویسم

می گین عدالت تعطیل

اما عدالت چیه؟و بی عدالتی چی؟

گاهی خودمم نمی دونم

شاید بشه گفت کشته شدن آدمای بی گناه و شاید بشه گفت کشتن ادما به دلیل یک گناه!

نمی فهمین نه؟باشه بیشتر توضیح می دم.فقط امیدوارم هر کی اینجا رو می خونه بی طرف قضاوت کنه و با اولین کلمات جبهه نگیره

چند روزی مدام تو انقلاب کار داشتم و از اونجا رد می شدم..یه آقاهست که مدام یه آیه ای رو می خونه و از مردم برای مردم لبنان کمک می خواد.

دلم براشون می سوزه..لبنانیا رو می گم..باز هم ادمی که قدرتی داره داره زور می گه..داره از داراییهاش سوء استفاده می کنه..دلم می خواد کمک کنم اما درجا یه سوال می یاد تو ذهنم..پس بچه های ایران خودمون چی؟

تا وقتی تقربا هر روز از جلو شیرخوارگاه آمنه رد می شم وبچه های مسلمون،؛ هم وطن و پاک و بی ریای خودمو مشغول بازی می بینم چه طور می تونم حتی اگه یه دوزاری بخوام کمک کنم یه جوری نباشه که به اونا برسه؟مگه نه اینکه هر چی به اونا بدیم کمه؟کی می تونه بگه 1000 تومنایی که اندازه نصف پول کرایه ماشین یه روزه می تونه تمام زخمای اونا رو درمون کنه؟؟کی می تونه بگه دادن لباسایی که دیگه اونا رو نمی پوشیم به خانواده هایی که سرپرستشونو از دست دادن می تونه آبروی اونا رو بخره؟؟

اما عدالت...

وقتی تو جنگ ما رو تیکه تیکه می کردن کدوم کشور به ما کمک می کرد؟؟

همیشه هر چی که از بچگیم در این زمینه ها یادم می یاد یه وانتی وسط خیابون بوده که داشته واسه مردم اینور و اونور کمک جمع می کرده..اما هیچ وقت یادم نمی یاد چیزی رو پخش کرده باشه...بگه از طرف مردم ...

خدا اون روزو نیاره . که ما محتاج بشیم. چون ما هیچ کس و نداریم..فقط خودمونو داریم که اصولا عادت کردیم خودمونم حال همو بگیریم زیراب همو بزنیم..آبروی همو ببریم و اگه کسی صداقتی به خرج داد اونو اصلا از هستیش پشیمونش کنیم!

غیر از اینه؟

وقتی جای کمک رو سرمون بمب می ریختن..وقتی سربازامون گشنه بودن کی بهمون غدا می داد..هلال احمر کجا بود؟ سازمان بین الملل کجا بود؟ لبنان کجا بود؟ فلسطین کجا بود؟ عراق کجا؟ افغانشتان کجا؟پاکستان؟ روسیه؟؟مگه غیر از اینه که خیلی از اینا خودشون داشتن به عراق کمک می کردن؟؟

آقایونی که آدمای گرسنه مملکت خودمونو نه تنها فراموش کردین بلکه حق اونا رو هم ازشون می گیرین تا واسه خودتون 2000 متر باغ و ویلا این ور و اونور بخرین، بسه دم از عدالت نزنین.

من اصلن نمی دونم شماهایی که اینجایین واقعا کی هستین ولی حداقل چیزی که دارین یه شرکته مگه نه؟ یه شرکت که احنمالا حقوق حسابدارتون 5 برابر حقوق مهندسای جوون شرکتتونه . مگه نه؟ واضح تر ازین اگه بخوام بگم یاوه گوییه چون اونایی که باید حتما مفهوم این حرفمو می فهمن!

عالت کجاست؟

این بازی سیاسته

شما که نمی خواین بگین عربا اونقده اون زمان تکنولوژی داشتن که ما رو 8 سال کوبوندن؟شما که نمی خواین بگین فقط امریکا به عراق کمک کرد

آقایونی که خودتونو برادر عراقیا می دونین! موقعی که گلوی زن و بچه های لب مرزیو می بریدن لابد شماها تو جبهه بودین نه؟؟(ماشا الله.....هر چند می گن آدم باید زبونشو نگه داره چون زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد" این جزو معدود ضرب المثلاییه که من بلدم" و قبولش دار پس...)چقدر فراموش کار و بی فکر شدین؟؟!

چیه نکنه می خواین بگین از خون اون همه ایرونی و بچه های بیگناه کشته شده و بدتر از اون بی سرپرست و بی خونه شده گذشتین؟؟؟کیه که باید ببخشه؟؟؟؟اونا یا شما؟؟

عدالتو مفهومشو نمی دونم.گاهی فکر می کنم عدالت یعنی هر کاری ادم می کنه سرش بیاد!

دلیل خیلی از کارای خدا رو نمی دونم..گاهی بعدن می فهمم..هر چند که از خدای خودم خیلی گله دارم..چون شاید من کاریو کرده باشم اما حالا که خدا می خواد سرم بیاره موندم..چون با این کار یعنی من باید به هر خفت و خواری و زندگی دخترای وسط خیابونی تن می دادم..باید گناه می کردم و به هر خواسته ای تن می دادم تا اونچه که امروز و بعد اینهمه سال داره سرم میاد توجیهش این باشه که خودم اینجوری بودم!!!!

دلم برا لبنانیا می سوزه و برای فلسطینی ها اما آخه مگه اونا خودشون این بلا رو سر خودشون نیاوردن؟؟

فلسطینی ها شاید اوایل از اینکه زمیناشونو با پولای هنگفت می فروختن خیلی خوشحال بودن..نه؟؟اما خب گناه یا وظیفه ی ما در قبال منفعت طلبی ها و ظاهربینی های اونا چیه؟مگه غیر از اینه که طمع اونا کار دستشون داد؟؟از اونجایی خوردن که فکر می کردن خیلی سود کردن؟؟

نمی گم در برابر تیکه تیکه کردنشون می تونم حتی صورتمو راست نگه دارم تا ببینم چه جوری ی کشنشون اما ....

اینا بازیای دنیاست! بازی طمع..بازی خریت..حماقت....در یک مفهوم بازی سیاست!

دوستان عزیزِ قدیم این کشورها، لبنان و عراق و....که باهم روزگای علیه ما دست به یکی می کردن امروز خودشون افتادن به جون هم...خنده داره نه؟؟اونوقت ما به جای اینکه یه کم کمتر حق همو بخوریمو کمک کنیم تا آبروی مردممون در برابر گرگایی مثل خودمون حفظ بشه ..برا این تلاش می کنیم که آخرت خودمونو اینجوری آباد کنیم که اون دنیا بریم بگیم آهای خدا ببین من به مردم مسلمون فلان کشور چقده کمک کردم؟!ببین خدا می دونی من که وظیفه نداشتم از مال زن و بچم بدم به بچه یتیم مملکت خودم..اونوقت اونم مثل بچه ی خودم تو رفاه بزرگ می شد و ممکن بود کمتر غصه بخوره..عوضش به اونایی که مردمو تیکه تیکه می کردن و بچه هاشونو همه فامیلاشون با یه نیت خالصانه کمک کردم!!

نگذرین ..از بازی سیاست نگذرین...احمق نشین..نمی گم کمک نکنین. بکنین ولی نه اینکه آدمای دورورتونو اصلن یادتون بره که....

من تنها عیزیزمو این جوری از دست دادم که یکی از دوستاش که به من نظر داشت رفت برا اون gf پیدا کرد!

احتمالا این احمق ( عشقمو می گم ) خودشم خیال کرده ایول عجب دوستی داره که فکر تنهاییشه

اما اون آدم عوضی خیلی خوب می دونست که من از اون چندانم خوشم نمی یاد چون قصدشون می دونستم! بلکه از دوستش خوشم میاد..شاید قیافه و تیپ این ادم عوضی خیلی بهتر از عشق من بود اما من احمق نبودم که فقط به ظاهر کسی دل خوش کنم..گاهی حتی فکر می کردم این آدم احتمالا مدام فکر می کنه که اون عوضی خوشگل تره..وگاهی هم می گفتم بهتر بذار بدونه که حققتا چقدر دوسش دارم..

و همه ی این کارا انجام شد تا اون عزیز خر بشه و چمی دونم بالاخره بپسنده و قرار بشه با هم باشن تا ببینن چی میشه؟L((((!

منتظر روزیم که برگرده که بفهمه .....

اما فکر می کنین اون یگانه هیچ وقت حرفمو فهمید؟؟؟هیچ وقت ..حداقل تا الان..می دونمم که اون هیچ وقت مال من نمیشهL((هیچ وقتL((نتونستم بهش بگم اون دوست عوضیش احتمالا چه تفکری داشته که اون با gf فعلیش آشنا شده یا دوست شدهL(((نتونستمL( و اون الان از من خیلی دوره..حالا کی برا من دعا می کنه که به اون یه دونه عشقم برسم؟؟؟می دونم هیچکس!کی دعا می کنه که اون حقیقت این دوستی رو بفهمه و بدونه دوستش یه جورایی قصد داشته جای خودشو تو دل من باز کنه؟ هیچ کس..کی دعا می کنه که اون بفهمه دختری که من حقیقت وصفشو شنیدم بهترو صادق تر از من نیست؟هیچ کس؟

خواستم نفرینش کنم اما شاید بهترین نفرین این باشه که یکتا هیچ چیزیو نفهمه و بعدشم می خواد دختره قدرشو واقعا بدونه یا نه..اصلا بذار با یه آدامس جوئیده باشه و به خیال خودش خوشبخت باشه..نمی دونم اصلن نمی دونم شاید اینم یه مفهومه خوشبختیه..که ادم  چشماشو به روی حقایق ببنده

به اینا می گن بازی دنیا..سیاست!!و وقتی ادمی فکر داره هرگز تو این بازی نمی افته.!

و تنها ایرادی که یکتای من از من گرفت این بود که من با آدم صمیمیم!!به همین سادگی!!

 

آقای مدیر من برا آدمایی/چیزایی(ماهیامو می گم..گفته بودین اوا رو جایگزین کنم) ارزش قادلم که تو زندگی منن..من که خیالاتی نیستم..من به یه همدم واقعی احتیاج دارم نه یه مشت آدم احمق و فرصت طلب که می افتن تو چاهی که خودشون برا خودشون می کنن..من هیچ وقت حماقتا رو جایگزین درستی ها و صداقت ها نمی کنم!هرگز!

فرح

5/1/1


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/9:: 7:49 عصر

مرد

ماهیمو می گمLL

یکیشون همین چند وقت پیشا انگار ترسیده بود و......

اون یکیم این چند روزه غذا نخورد و مرد...

صبح که بیدار شدم خواستم برم حالشو بپرسم ولی مامان و برادرم گفتن نرو جلو

رفتم

یه جا افتاده بودو داشت جون می کندL(L(

اما من نمی تونستم یعنی اصلا تحملشو نداشتم بیارمش از آب برون تا زودتر بمیره و اونجوری جون نکنهL((

فقط می تونم گریه کنم براش

احمقانست ولی این دوتا ماهیم همیشه از دست غذا می گرفتن. واسه همینم همه بهشون دل بسته بودیم

خصوصا من

چون خب همیشه وقتی من می رفتم پیششون هر جا بودن می اومدن جلو و برام ادا درمیاوردنL( و بازی می کردن باهام. نمی دون چه جوری ولی حتی پشتشونم که بود می فهمیدن...

هر وقت سرمو کج می کردم اونام هی ملق می زدن...:((

گاهی حتی حش می کردم اونا می تونن حرفامو/علامتامو بفهمن. چون اگه ساعت غذا نبود انگشتمو براشون تکون می دادم و می گفتم نه. اونوقت اونا روشونو برمیگردوندنو یه دور می زدن و دوباره می یومدن تماشا که...

نمی گم حرفای آدما رو ولی تجربم می گفت اونا کاملا می فهمن

حتی صداهای بیرون آبو کامل می شنیدن

چون گاهی که یه صدا حتی در حد خاموش کرن لامپ می یومد که خیلی ناگهانی بود، اونا عکس العمل نشون می دادنL(

خیلی دلم گرفتهL(

دلم برا هر دوتاشون خیلی تنگه

هر وقت ناخونامو لاک می زدم اگه صورتی بود موقع غذا خوردن می پریدن هی روی دستام..

گاهش می ترسیدم لبشون زخم شه لاکامو یه جوری می گرفتم که زیاد معلوم نشهL(

کلن از قرمز و صورتی خیلی خوششون می یومدL((

وقتی هم که گرسنشون بود تا می رفتم شروع می کردن سرشونو تند تند تکون بدن، مثل سگی که موقعی که غذا رو تو دستای ادم می بینه شروع می کنه به دم تکون دادن و بی تابی کردن:(

ظرف غذاشونم کاملا می شناختنL((

ولی حالادیگه هیچ کدوم نیستنL(((دلم خیلی گرفته:(( دیوونه نیستم وی خب دوسشون داشتم:(((

فرح


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/7:: 12:56 صبح

«روز انکار نفس

روز میلاد تو بود

مرگ این خوش باوری»

فرح

بازم نمی دونم امروز چندمه

فقط می دونم جمعست درست مثل مخ من


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/4:: 1:38 عصر

یادمه قدیم ندیما تو ارکوت ( کوت کوت ) وقتی می دیدم تعداد آدمایی که منو add می کنن خیلی کمتر از آدمایین که profileamo ، view می کنن کمترن و بعدم اونهمممممممممممه view profile  اونم تو یه شب!!!!!!! و اونم در حالتی که من هیچ عکس یا چیز جالبی توی profilam نداشتم و تعداد دوستامم نهایت 4-5 تا بود که همشونم از خودم بدتر بودن!!!!:D:D:D:D:D::D

مونده بودم چرا؟؟؟؟ :D بعدم رفته بودم رو scrapam نوشته بودم :D:D:D:D: منو add کنین چون برا دوستام یه هدیه ی ویژه دارم :D:D:D:D::D و از این ماجرا فقط یه نتیجه می خواستم بگیرم اونم اینکه ببینم اینایی که میان منو view می کنن کیان؟؟؟؟ اصن چرا؟؟؟؟؟ چون من حتی یه عکس منظره هم اونموقع جای خودم نذاشت بودم که لااقل بگم آقا ما هم ذوق مرگیم از اینکه تو یه همچین سایت مزخرفی عضویم و الان داریم دنبال bf می گردیم و بیکاریم که بشینیم با هم آشنا شیم :D:D:D:D:D:D::D!!!!!!! (و این هوس چه کارایی که دسته خیلی از ادما نداد.)

و این احتمال رو می دادم که اگه اون آدما حتی 1% منو بشناسن طبیعتن براشون مهمه که من نفهمم اونا هی میان منو چک می کنن!!!!! البته نتیجه گیری تقریبا مثبت بود. چون باز هم تعداد خیلی زیادی نیودن که با این حرف من خر شده باشن و ....

اینجا هم شده مثل اورکوت.... 1-2 هفته ای که هیچیه هیچی ننوشته بودم هر شب 3-4 تا view داشتم!!!!!! اما چه جوری؟؟؟؟؟؟

اگه یه آدمایی می تونن اینقدر علاقه داشته باشن به وبلاگ من چرا عضو نمی شن؟ که هر وقت چیز جدیدی گذاشتم اونوقت بیان اینجا و.....؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!

ولی خوب اینم می دونم که حرفای یه آدمی که شاید جز 1-2 نفر هیچ کس دیگه ای اینجا نشناسدش و اصلا روی صحبتش با هیچ کدوم اون ادما هم نیست و فقط واسه دلش داره می نویسه ..چر باید جالب باشه؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟

و این رو هم می دونم که اونی که باید اینجا رو بخونه هیچوقت نمی خونه چون......

یاد اورکات به خیر .... چه روزایی که از شیطنت و خنده ی شیطنتام رو زمین نیفتادم؟؟؟؟

اصولا برا هرکی که تعریف می کنیم می ترکه از خنده ...حتی اگر ندونن ما با چه ادمایی چی کارا کردیم؟!؟!؟!؟

هنوزم که یادم می یاد نیشم تا ته ته باز میشه و می گم ایول به خودم

مامان یکی از دوستام همیشه بهم خط می ده / می داد اما من خطای اونو دوست نداشتم. چون اونا رو با شخصیتم منطبق نمی دونستم و جزو هدفم نبود. اما الان گاهی البته گاهی پشیمون می شم که چرا فکر کردم بعضی از آدما نباید شخصیتشون خورد بشه؟؟ در حالی که الان هر چی راستشو می گم تنها اتفاقی که می یفته اینه که فکر کنن دارم دروغ می گم و .....

مممم خلایق هر چه لایق. می گن واسه یکی بمیر که لااقل برات تب کنه...بی خیال

ما که از تو اورکات اومدیم بیرون.. اگه می تونستم حتما این 360 درجه رم پاکش می کردم که دیگه خیالم کلهم راحت شه....

خوب حالا بی خیال دنیا... ولی از الان می خوام برا چند شب اینجا هیچی ننویسم تا ببینم ....

ننننن نتیجه گیریمو بعدن می گم. :D

فرار نکنین چون قبل از این که اینجا رو خونده باشین counteram یه دونه انداخته:D:D:D:D:D

البته :D:D:D:D اگرم خیلیکنجکاون ببینین بعدش چی میشه :D:D:D:  میشه عضو شین تا.....:D:D:D:D:D:D:D

فرح

3/5/85


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/4:: 2:22 صبح

شباهنگام در آن دم که بندد دست نیلوفر

به پای سرو کوهی دام

«  گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی کاهم»

همیشه دوست داشتم اینو بهت بکم اما دوست نداشتم بهت بگم

شاید اگه یکی باشه که بتونه معنی حرفمو بفهمه خودت باشی

ولی حیف که تو هیچوقت اینجا رو نمی خونی چون ....

فرح

2/ 5/85


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/4:: 2:15 صبح

همه کنجکاون که ببینن من کیو دوس دارم؟؟

چه اونایی که الانا وبلاگمو خوندن و از تودهن خودم شنیدن

چه برو بکس یونی که همین جوری می شناسمن

همه جز ....


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/5/4:: 2:11 صبح

یه شب خواستم با PCم قهر کنم. اما....:(((

بدجوری دلک براش تنگ شده

خیییییییلی خستم خیییییییلی خوابم می یاد، اولین شبی بود که زود خوابیده بودم. اما بعد چهار ساعت و نیم هنوز خوابم نبردهL((

هر بار که چشمامو می بندم می بینمش

و هر بار که باز می کنم

به این فکر می کنم که اون واقعا چی درموردم فکر می کنه؟؟؟

 

که گذاشتمش سر کار... حالشو گرفتم...

 

اما ....

ولی می گم نه باید همه چی رسما برا این کله ی پوک و دل کوچولوم تموم بشهL((

بغش گلومو گرفته و داره تا می تونه فشار میده:(((( کاش یه بار فقط یه بار اون قدر فشار می داد که ... اما انگار هر چی به ما می رسه نم می کشه

دیگه فرقی نداره چشمام باز باشه یا بسته....:(( چون دارم

 

یک لحظه می بینمت

و لحظه ها نمی بینم

اما تمام لحظه ها آن یک لحظه در برابر دیدگانم است

 

مردای دنیا ته خنگن

اگه با ناز و عشوه ی الکی صد هزارتا دروغ بهشون بگی همشو باور می کنن و خر میشن

اما اگه یه کلمه ی راست بهشون بگی به صد تا چیزِ بی ربط ربطش می دن و....:(((

میون این همه خر تو دنیا همین یکی باید نصیب ما می شد..

البته حالا نصیب که نشد..اصن خوب شد که نشد آخه این یکی از همه خرا خرتره...(;

 

گاهی آدم می مونه چرا یه آدم باید آدمو نگاه کنه؟؟؟

شاید آدمای مغرور تو چشای آدمای دیگه نگاه می کنن که خودشونو ببینن

ولی من فکر می کردم این یکی تو خونشون آینه نداشته باشه

چون فک کنم اصلا تا حالا خودشو تو آینه نگاه نکرده

 

آخ خدایا.....:(((

 یاهووووووووووووووووووووووو کسی اون بالا نیست؟؟؟

یکی اینجا داره از دست تو فریاد می زنه

اونم توی دلش

همون جایی که می گن تو هم هستی

یکی زیر بارون مونده

یکی زیر کوه غصه مونده

مونده و داره له می شه

فریادش بی صداست

داره توی دلش کمک می خواد

چون این کمکو از کس دیگه ای نمی خواد

فقط اونیو می خواد که خودش ساخت و خراب کرد

برای یکی دیگه ساختو

رو سر من خراب کرد

اما نفهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زندگی من فقط همین یه دونه چرا رو داره. اگه کسی بتونه بهش جواب بده تمام دنیامو بهش هدیه می کنم. چون اونی که ......... هر چند گفتن اینا فایده نداره. پس ......

پس بهتره برم بخوابم که فردا زود پاشم و برم حموم و بالاخره بعد 4-5 ماه شرکت. چون این چند روزه اینقده کار داشتم که...

اینم از یه شب که خواستم مثل آدما بخوابم اما .....:(((

 فرح 2/3/85


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/4/28:: 10:2 عصر

و این متن زیبایی یود که یه روز برای من خییییییییییییییییییییییییییلی با معنا بود و امروز،

یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم
شاید
بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند

دیگر نیست

فقط همین به همین سادگی ولی همه چیز به این آسانی نبود

این متن مال وبلاگ  عشق اینترنتی  بود و عجب که همه چیز با هم جور درمیاد؟:)

فرح

28/4/85

اما سعی کردم همه چیز همان طور باشدکه او می خواهد:(((((((((((((((((((((((


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/4/28:: 9:55 عصر

خوب تو کلت فرو کن

که دیگه دوست ندارم

به تو یار ددری

محل سگ نمی ذارم

کم آوردی آخرش

توی رفاقت و مرام

هنوزم چتری بابا

اما هنوزم بی ریام

...

من با تو بد شدم بدتر نمی شم

با حرفای قشنگ تو خر نمی شم

با هر ترانه ضایت می کنم همیشه

تو از حسودی می میری آخ که چی میشه

 

عرضم حضور نحستون

این روزا بازم عاشقم

بترکه چشم حسود

خوش بود همه دقایقم

خزون آرزوم بودی

بودم تو نقش برگ تو

برای مریم می خونم با آرزوی مرگ تو

هر کی با تو باشه

روزش سیاهه

...

لولو برد اون ... بعد از اون انتظار

تو رو خدا ادای چنگالو در نیار

جواب نامه ی عاشقونمو با یه سیلی

تو پرنده ی دلم ....

 

من سادرو بگو که دل به کی باخته بودم

روی دریا خونه ی مقوایی ساخته بودم

ترانه ای با مثما از حامد هاکان

 

فرح

28/4/85


نظرات شما ()

نویسنده : فرحناز:: 85/4/24:: 9:12 عصر

چه احساسی بهتون دست می ده وقتی می خواین با سرعت کار کنین ولی یاهو صفحشو عوض کرده؟؟؟؟به جون خودم فقط می خوام بعد عهد بوقی این صفحه 360 درجمو چک کنم که همه چیز طبق معمول expire نشه:((((

واقعا به این یاهو چی میشه گفت؟ چون ورداشته میلارو بتا کرده دیگه نمیشه انکود کردو متن فارسی خوند....

فقط می تونم بهش بگم دیووووووووووووووووننننننننننننننننننننننه

برا من که این همه خوشبختی محالههههههههههههههههههههههههه

دیگه چیزی برای گفتن ندارم جز اینکه این یه هفته کلی اتفاقای مهم افتاده و من حتی یکیشم ننوشتم!!!!

شنبه 24/4 85

فرح

اگه تاریخو فهمیدم تعجب نکنین:dDDDDDDDD:D:D:D:D:D:برا اینه که امروز رو برد دانشکده تاریخو یه بار خط زده بودن و درستشو نوشته بودن!!!!!!


نظرات شما ()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

91664:کل بازدید
2:بازدید امروز
1:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک