زنیت | |||
آه
یه روز دیگه هم گذشت..مثل روزای پیش:((
امروز بازم رفته بودم پاتوق....پارک Q ....خیلی حوصلم سر رفته بود..از 6 صبح بیدار بودم:(((( دیشب داغون بودم و ترجیح دادم شب و زودتر بخوابم چون نمی تونستم کار کنم..شب بازم خواب رفتنو دیدم....پس چرا جور نمیشه برم؟؟؟خدایا الان سه روزه می خوام تز تایپ کنم اما...اصلن نمی تونم حواسمو جمع کنم:(((((از 6 صب تا 4 بعد از ظهر هیچ غلطی نکرده بودم:(((( فکر کردم برم شاید یه کم دلم باز شه که...
همیشه با دخترخالم می رفتیم ولی اون برا چند وقت رفته مسافرتو منو تنها گذاشته..اتفاقا کله سحر :D یعنی 8 صبح زنگ زد:((((بچه کرمو...میگه چرا بیدار بودی:D:D:D:D:D: خدایا من اگه اینارو نداشتم باید چی کار می کردم؟؟تو که نیستی...:(((خدایا خیلی تنهام:(((خب وقتی اینهمه صدات می کنم و جواب نمیدی....:(خدایا ببخشید می دونم می بینی اما مهربون پس انصافت کجا رفته؟یادت رفته خودت منو انداختی تو این چاه؟؟؟
آه..
رفتم و دویدم...اونقدر که پاهام کرخت شده بود اما هر کاری کردم از تو فکر درنیومدم:((رفتم رو این وسیله های پارک اونی که آدم می خوابه و چپکی میشه:D می خواستم یکم آروم شم...درختا بالا سرم تاب می خوردن...آسمون یکم پیدا بود..چقدر درختای بلندو دوست دارم...بلند و سرکش، بلندتر و بزرگتر از همه چیز.. اما آروم و متواضع...و بی دریغ از سایه و میوه و هرآنچه که دارن و بوی مطبوعشون..هوای تازشون....کاش آدما یکم مثل درختا بودن...
و تمرینو تمرینو تمرین..یه مدت بود نیومده بودم..هر بار می رفتم امامزاده E ...اما امروز بهش گفتم نمی یام:((چون اونوقت دوباره آخر شب.....و مدام به این فکر می کنم که چقدر تنهام که حتی خدا هم منو یادش رفته..یادش رفته یکی بهش احتیاج داره... تو راهم مدام با خودم کلنجار می رفتم..اگه منو یادش رفته پس چرا کمکم می کنه..اگه یادش نرفته پس چرا صدامو الانا نمیشنوه:((((؟؟؟پس بهتر بود نرم امامزاده تا لاااقل بگم نرفتم..دلم خوش باشه...(کاش اینجا ازین لبخندای طعنه آمیز و مزخرف داشت:()
کی وقعا باورش میشه من اینجوری تیپ می زنم میرم پارک اونم تنها؟؟؟اونم نه کسیو نگه کنم نه....اینهمه ماشین مدل بالا و پسرای خوشگل که شاید خیلیاشون مطابق سلیقم باشن چرا ...؟؟خدایا منو واسه کاری تنبیه می کنی که انجام دادنش درست بود؟؟؟خودت می دونی چی دارم میگم:)
هر خری جای من بود یکیو انتخاب می کرد...اینهمممممممممه آدم...هر چی باشن از این انبه ی دیوونه که بهترن:(((نه شعور داره نه قیافه...نه فهم نه .....هیچی حتی موقعیتشم پوچو توخالیه...بی خودی نیست خیلی از بچه هامون فکر می کردن من ترکم!!!!!از بس که خرم..احتمالا تو قیافم خریودنمو دیدن نه خوشگلی:(((((((((((((
برگشتنی ولی بازم دلم طاقت نیاورد:(((( پاهام درد گرفته بود...رفتم اونیکی پاتوق:(((چقدر بیفایده گریه کردم:((((( دعا کردم فراموشش کنم اما نمیشه حتی یه لحظه:((((:((
و تازه فهمیدم که یه جای پروژه می لنگه....خدایا....چقدر وقت کم مونده:((((حالام اومدم واسه آخرین بار اینجا تا PC مو فرمت کنم..ایندفه تموم درایوا رو:(((((( یادش به خیر دفه پیش که اینجوری شده بود موقعیت اومدم اینترنت دیدم یه چیزی زده:((((بهش گفتم فقط می دونم خیِِِِِِِِِِِِِِِِییییییییییییییلی خوش شانسی:D:D:D:D اما اون الاغ اصلن نپرسید چرا:D و منم اصلن نگفتم چرا:((((گفتن و نگفتن به کسی که هیچیو نمی فهمه و هیچ شعور و احساسی نداره و فقط خودشو می تونه ببینه هیچ فرقی نداره..هیچی:((با سنگ اگه حرف زده بودم تا الان آب شده بود...:((
<قصه ی مسافر و قصه ی رفتن
قصه تلخ منِ خسته ی در خود شکسته
چی برام مونده به جز اشک ندامت
که به چشم خشک من تو هدیه دادی؟؟>
------------------------
<< در من کسی به گریه می خواد که تو بمونی.... تو خلوت شبها
آواز فاصلرو می شه که تو نخونی ..تو قلب این تنها
مــــــــــــــــــــتن زخمی و تن خسته تو مرهم تن من باش
تو مرز عاشقانه
تو تکیه گاه رفتن باش
تو سینه طعمه ی ....
پاره و پوسیده و سرد
دستای گرم تو طلوع خورشید
تا آخرین نفس بمون
....
با من باش تا شهر عشق>
فرح
یک شب از شبهای همیشه ی تنهایی...فقط می دونم امروز سه شنبس....
94556:کل بازدید |
|
3:بازدید امروز |
|
3:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |