زنیت | |||
مرد
ماهیمو می گمLL
یکیشون همین چند وقت پیشا انگار ترسیده بود و......
اون یکیم این چند روزه غذا نخورد و مرد...
صبح که بیدار شدم خواستم برم حالشو بپرسم ولی مامان و برادرم گفتن نرو جلو
رفتم
یه جا افتاده بودو داشت جون می کندL(L(
اما من نمی تونستم یعنی اصلا تحملشو نداشتم بیارمش از آب برون تا زودتر بمیره و اونجوری جون نکنهL((
فقط می تونم گریه کنم براش
احمقانست ولی این دوتا ماهیم همیشه از دست غذا می گرفتن. واسه همینم همه بهشون دل بسته بودیم
خصوصا من
چون خب همیشه وقتی من می رفتم پیششون هر جا بودن می اومدن جلو و برام ادا درمیاوردنL( و بازی می کردن باهام. نمی دون چه جوری ولی حتی پشتشونم که بود می فهمیدن...
هر وقت سرمو کج می کردم اونام هی ملق می زدن...:((
گاهی حتی حش می کردم اونا می تونن حرفامو/علامتامو بفهمن. چون اگه ساعت غذا نبود انگشتمو براشون تکون می دادم و می گفتم نه. اونوقت اونا روشونو برمیگردوندنو یه دور می زدن و دوباره می یومدن تماشا که...
نمی گم حرفای آدما رو ولی تجربم می گفت اونا کاملا می فهمن
حتی صداهای بیرون آبو کامل می شنیدن
چون گاهی که یه صدا حتی در حد خاموش کرن لامپ می یومد که خیلی ناگهانی بود، اونا عکس العمل نشون می دادنL(
خیلی دلم گرفتهL(
دلم برا هر دوتاشون خیلی تنگه
هر وقت ناخونامو لاک می زدم اگه صورتی بود موقع غذا خوردن می پریدن هی روی دستام..
گاهش می ترسیدم لبشون زخم شه لاکامو یه جوری می گرفتم که زیاد معلوم نشهL(
کلن از قرمز و صورتی خیلی خوششون می یومدL((
وقتی هم که گرسنشون بود تا می رفتم شروع می کردن سرشونو تند تند تکون بدن، مثل سگی که موقعی که غذا رو تو دستای ادم می بینه شروع می کنه به دم تکون دادن و بی تابی کردن:(
ظرف غذاشونم کاملا می شناختنL((
ولی حالادیگه هیچ کدوم نیستنL(((دلم خیلی گرفته:(( دیوونه نیستم وی خب دوسشون داشتم:(((
فرح
94226:کل بازدید |
|
23:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |