سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
برای دل، چیزی تباه کننده تر از خطا نیست . [امام باقر علیه السلام]
نویسنده : فرحناز:: 89/3/22:: 4:5 صبح

و الان نیمه شبه به وقت
آلمان

حالم این روزا
بهتره....مثل گلا که با آفتاب جون می گیرن منم تو روزای آفتابی حالم خیلی بهتر از
روزای بارونیو برفیه...

ه ه بابام همیشه که آهنگ
غمگینی می زد بهم می گفت گریه نکنی...

J

آخه بچگیهام هر وقت بابام برام
لالایی می خونده من گریه م میگرفته!!! چون تم لالایی غمگینه....

یکی نبوده بگه آخه بچه!!!
موقع خواب داریه دنبک که نمی زنن که! یواش می شن و می خوابن
:D

دیگه از اینکه چ کاری بکنم یا...بدم نمی یاد..از
این وضع ناراحتم ولی به خودم می گم دارم برای هدفم تلاش می کنم...و کار همیشه نه
تنها عار نیست بلکه وقتی با این نگاه کنی که خدا رو شکر که چیزی برای خوردن داری
یا داری برای هدفت تلاش می کنی و ...بعدش راحت تر شرایطو می پذیری....شاید اگه می
دونستم اینجوریه هیچ وقت نمی یومدم ولی خب...

حالا اینم که هر روز نیست...کاش می شد هر روز
باشه ...

ولش

فعلا که زندگی اینه.خورشید که طلوع می کنه و
پرنده ها می خونن به خودم می گم ی روز دیگه...

و دیروز داشتم به این فکر می کردم که ما آدما
چقدر ضعیف و بدبختیم!!

ما آدما اسیر پولی هستیم که خودمون اختراعش
کردیم و بابت داشتنش، داشته هامونو حتی می فروشیم..مثل احساس یا وجدان یا...

هر کسی رو که می بینی داره از پول می ناله...

در حای که می شد خیلی راحت هر آدمی یه تیکه جا
برای خواب داشته باشه و یه باغچه و چند تا حیوون ..یا همون داد و ستدهای زمانهای
قدیم....

چرا مردم قدیم فقیر و بدبخت و نالون نبودن؟؟

جوابشو می دونم...واسه اینکه که اون موقع ها
دلیلی نداشته طرف سبزیهاشو نگه داره و به کسی نده...یا گوشت و شیر حیووناشو..اون
موقع خونه واقعا خونه بوده..یه سقف بالای سر که آدم توش استراحت می کنه...و شاید
همسرش یا بچه هاش کسایی بودن که واقعا نیازای احساسیه یا آدمو برآورده می
کردن...حس واقعا دوست داشتن و واقعا دوست داشته شدن...

و از وقتی پولو اختراع کردیم ما آدما، همه تا
موقع مرگشونم می خوان این پولرو نگه دارن..حالا این پوبه نه جوییده میشه نه آدمو
دوست داره...

گاهی که بیدار می شم می گم ااااااااااا اگه این
پول دادنها نبود الان به گلام آب می دادم و چیز یاد می گرفتم و کارای دیگه

دیروز رفتم کلاس..یکمم اسپانیایی یاد گرفتم

باید تلاش کنم

الانم باز دارم تو دانشگاهها می گردم....تو وب
سایتا که رشته ای رو که می خوام رو پیدا کنم..سخته و زمان گیر...الانم هنوز کلی
صفحه بازه ولی خب....

دلم برای پویا یه ذره شده..ولی خب بی خیال...نمی
دونم راجع بهش چی فکر کنم...که آدم بدیه..یا زمونه بدش کرده..یا واقعا بد نیست و
فقط از بابت اتفاقاتی که براش افتاده نمی خواد منو به صورت جدی تو رابطه ی رسمی با
خودش بذاره و ...شایدم واقعا آدم بی تعهدیه...نمی دونم.....وقتی ادما چیزی رو
تجربه می کنن مثلا وقتی یه آدم ازدواج کی کنه طبیعتا بعدش دیکه نمی تونه کلا رابطه
جنسی نداشته باشه یا .....و وقتی آدم با محدودیت هایی مثل فرهنگ ایران و اینکه
اسامی می ره تو شناسنامه و اینا مواجه می شه خب اینجوری که فکر می کنم اون آدم بدی
نیست....واقعا م نمی دونم بابای من راجع به چنین آدمی چی میگه....

ولی اینم می دونم که پدر من آدم با
درکیه....دقیقا یادم نمی یاد سر چی ولی یادمه که بهم گفته بود برای یه مرد مهمه که
زنش دوسش داشته باشه و من باید بتونم مردی رو ددوست داشته باشم....

Anyway  پدر من خیلی چیزا رو هم نمی تونه تو زندگی
من...چیزایی که منو از مردا دور می کنه و...

( لپ تاپم الان داره آهنگ
مرا ببوس و می زنه)...کلی آهنک لایت دانلود کردم....جدیدا..الان دارم اونا رو گوش
میدم...

به هر حال ما یه آدمو با
منطق و عقل و بعد هم با اون خوابها و ..دوست داشتیم اونم که من موندم حرفاشو باور
کنم یا نه...ولی اگرم حرفاشو راجع به خودش که چقدر بده باور نکنم یعنی خلاف منطق
عمل کردم...پس وقتی نتیجه ی عکس بگیرم دقیقا یعنی خودم خر بودم..البته خر که هستم...نه
بابت دوست داشتن پویا..جتی با این مشکلات/مسائلی که داره...چون خب اون آدمه..اگه
تا الان آدم خوبی رو نداشته که باهاش ازدواج کنه و اینجوری شده...طبیعتا اگه بخواد
می تونه شرایطشو عوض کنه..کسی که برای ازدواج مجددش محکومش نمی کنه/نباید بکنه....
(بلکه بابت اینکه راجع بهش چقدر فکرای خوب می کردم که واقعا چه آدم خوبیه...حتی
روزی که می گفت تنها زندگی می کنه یا...هیچ وقت نشد بهش شک کنم .....هر آدم دیگه
به چنین شرایطی شک می کنه که این یارو داره وقتی تنهاست چی کار می کنه...
:D  طرف خودش داره می گه فلان کارارو کرده و....من
هنوزم باورم نمیشه مثلا الان که ایمیل نمی زنه سرش رفته گرم جای دیگه شده یا دیده
من هم پاش واسه کارای بد نیستم کفته بی خیال اینم کیس خوبی از آب در نیومد....و
اینه که دیده سکس نخواستم یا...فکر کرده به دردش نمی خورم رفته سراغ کسی که......)

هر چند بذار به این فکرای
بد فکر نکنم..اینجوری تهمته....

دوست داشتم وقتی از خواب
بیدار می شم خورشید چشمای پویا باشه...دوست داشتم......

خر چند بذار اینجوری دیگه
نگم.....اونو باید فراموش کنم....بچه ی بد
:D:D

خب من برم ادامه ی کارامو
انجام بدم

فرح


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

94371:کل بازدید
88:بازدید امروز
80:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک