سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
ارزش نعمتها تنها از سنجش با ضدشان شناخته می شود . [امام علی علیه السلام]
نویسنده : فرحناز:: 88/12/7:: 12:1 صبح
به نام خدایی که بخشاینده ترین بخشایندگان است
خدایی که روزی می دهد
خدایی که جان می دهد ، جان می بخشد و جان می گیرد

و امروز 25 فوریه است
الان 2-3 هفته است که دیگه ایران نیستم
اینجا همه هم خوبن و هم بد

دور و برم پر از خارجیه
و دارم تمام تلاشمو می کنم که آلمانی یاد بگیرم
قبل از اینکه دیر بشه

دنبال خلاف و هوسام نیستم
همه ی اون محدودیت هایی که توی ایران دوستشون نداشتم اینترنتم بود که اینجا واقعا حس بهتری دارم

اما تلویریون و ..الان داره برنامه پخش می کنه
نگاه می نم اما دنبال چیزی نیستم
فقط یاد بگیرم مکالمات روزمره ی آدما رو

و اینترنت اومدم چون منتظر بودم
منتظر یه تبریک
امروز به نوعی تولد زندگیم بود

اما....
روزای آخر چیزایی رو فهمیدم
که شاید اگه الان ایران بودم تا الان دیوانه شده بودم

نمی دونم چرا همه رو باید لحظه ی رفتنم می فهمیدم
نمی دونم اگه هر کی که داره این وبلاگو می خونه، اگه یه روز امضای خودشو ببینه که جعل شده چه حسی بهش دست می ده
نمی دونم اگه اگه کسی که داره این وبلاگو می خونه اگه یه دختر باشه با تمام امال و آروزهاش
اگه خودشو واسه کسی که دوستش داره و می خواد باهاش ازدواج کنه حغظ کرده باشه
اگه واسه اولین بار خیلی منطقی با کسی جلو بره
باهاش حرف بزنه
احساس که اونم خیلی دوسش داره
واسش تمام غرورشو بذاره زیر پا
بهش بفهمونه که دوسش داره
و بعد لحظه های رفتن
بفهمه که اون یه بار قبلا ازدواج کرده
و نامزد هم داشته
و هیچ تصمیمی هم برای ازدواج نداره
و حتی داره هلت می ده که آدمی باشی که نمی خوای

نمی دونم
واقعا باید چه حسی می داشتم
و اون از یه حرف شوخی من که بهش و به نوع تفکرش گفتم عوضی
حتی خداحافظی نکرد

باورم نمیشه
که اونم می خواسته مثل بقیه سرم کلاه بذاره
اونشب کاملا به شوخی بهش گفتم عوضی
ولی خوب که فکر می کنم.....شاید حرف شوخی من کاملا حقیقی بوده
شاید واسه همین ناراحت شد

کاهی هم فکر می کنم اون چخ سختی ای کشیده
ولی شایدم تقصیر از اون بوده

نمی دونم
نمی دونم
فقط حس خلع می کنم
کاش زودتر اینجا کار پیدا کنم
اونوقت به لحاظ روحی بهتر می شم

اونشب وقتی بهم گفت نمی دونم چه حسی داشته.....
حتی هدفشو نمی دونم چی بوده

ولی بابت خودم می دونم که عروسمون پیشم بود و نمی تونستم حرفی بزنم......
یه جورایی شوخی گرفتم
فکر نمی کردم جریانات به این بدی باشه
فکر می کردم داره شوخی می کنه
یه جورایی خواستم درکش کنم و واکنشی نشون ندم که اون از گفتن حقیقت هاش پشیمون یا سرخورده بشه

نمی دونم شاید این دلیل تمام دوری کردنهاش بوده

آه
نمی دونم
نمی دونم
فقط می دونم دوست داشتم امشب بهم ین روزو به عنوان تولدم بهم تبریک بگه
تاریخ ایرانو دیگه نمی دونم

فرح


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

94525:کل بازدید
114:بازدید امروز
7:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک