زنیت | |||
و امروز روز آخر بود
نمی دونم چی باید بگم
فقط اینو می دونم که خیلی ناراحتم و هیچ جوری نمی تونم جلوی اشکامو بگیرم. هیچ جوری...
روزایی که داشتم و الان یک بار دیگه همه چیز تموم شد:((((
و فقط این تو ذهنمه که رو sms میومد...
که هر کی امن یجیب می خواد بگه.. بهتره اولین چیزی که می خواد این باشه که از این دیوونگی شفا پیدا کنه که فکر می کنه یه آیه می تونه.....
ولی کار من حتی با گریه و التماسم درست نمیشه... چه برسه به یه آیه:((((
....
از اون لحظه که فکر کردم داریم از هم جدا می شیم
دارم دیوونه می شم
...
شاید خدا یک چیز تو دنیا هست که نمی دونه و یه چیز هست که نمی بینه
یکی اشکای منه و یکی اینکه چقدر دوسش دارم:((((((
نمی تونم فکر کنم که خدا اینا رو می دونه ، چون اون وقت اون باید خیلی نامهربون و بدجنس باشه :((((( که نیست
نمی دونم
شاید اونم از اولش منو گذاشته بوده سره کار. همه ی این اعتقادا همش یه بازی بود
محض اینکه وقتی با بچه ها دور هم جمع میشیم از خودمون خنده دار ترین جکا رو بسازیم... و اونقدر به خودمون بخندیم که اشک از چشامون بیاد
....
این کارا اول و آخرش همش گریه بود:(((((
« یکی در منه که غمگینه همیشه......»
فرح
1/4/1385
94487:کل بازدید |
|
76:بازدید امروز |
|
7:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |