زنیت | |||
تنها چیزی که یادم میاد اینه که، دیگه هیچی ازت یادم نمی یاد جز نفرت
حالم از ریختت و از اخلاقت اصلن از تو حالم به هم می خوره
چقدر خل بودم که بهت فکر می کردم
الان این یه هفته که به کلی دیگه فراموشت کرده بودم گقدر زود گذشت
می گن هر وقت به آدم خوش می گذره زمان هم زود می گذره
حالا به من که همچینم خوش نگذشت چون سرم از کار داره هنوزم می ترکه
ولی خب همین که نمی دیدمت خیلی خوب بود. البته به قول خودت خییییییییییییییییییییییییییلی
کاش دیگه هیچ وقت روی عوضی و کثافتتو نبینم
چقدر خوب شد ما با هم نبودیم. وگرنه الان حیف شده بودم
کی میاد واقعا اون اخلاق گندتو تحمل کنه؟
حتی خندیدنتم یه جور طعنه و خودنمایی
اصولا تا نخوای طرف مقابلتو مسخره کنی اون نیشات باز نمیشه.
وا نمیشه و وا نمیشه وقتی هم که باز میشه کج وا می شه
فقط می خوای خودتو بالا ببری
انگار از تو دماغ فیل افتادی
البته فک کنم واقعا از اعماق دماغ فبل افتادی چون هنوز یه چیزای کثافتی بهت چسبیده.. مثل غرور بی جا مثل زود و بی مقدمه تلافی کردن، مثل حرف مفت و بی ربط زدن، زود قضاوت کردن، بدقضاوت کردن و خیلی چیزای دیگه
دیگه الان اگه بخوام واست ترانه بخونم می گم : هیچ کی مثل تو نشد
هیچ کی مثل تو احمق و هوس باز نبود که از هوسش بیفته تو یه چاه گنده
هیچ کی مثل تو نبود که تا حرف راستو بهش بزنی عصبانی بشه یا در برابرش جبهه بگیره
هیچ کی مثل تو نبود که آدمی که دوسش داری جلو همه مسخرش کنه و اسمشو بذاره میکروب
واقعا حالا اگه ایندفه جلوم یه همچین چیزی بگه می گم ای وللللللللللللللل آی گفتی
میکروب خودپسندی
گلابی گاز زده ی له شده
وقتی راه می ری چرا کلتو می گیری بالا؟
خودتو بالاتر می دونی؟ منتظر الهامات آسمونی هستی که یکی تالاپی بیفته پایین که عاشقش بشی و اونم عاشق تر و هر کار بهش می گی بکنه واستو و فقط هی تاییدت کنه؟الکی؟
شایدم آب دماغت راه افتاده می خوای کلاس بذاری دستمال نمی گیری دستت...مجبور میشی کلتو عین بادکنک بکنی هوا؟
حقا که اند پخمه ای.. خوب شد خدا نشدی وگرنه هر کی میومد زیر دستتو بهش فخر می فروختی و می زدی تو سرش یه وقت از جاش بلند نشه قدش ازت کوتاه تر بشه..
بقیه فشامو یادم نیست ارزششم نداری که بنویسم اینارم که نوشتم می ذارم اینجا همه بخونن بکم بهت بخندن:D:D:D:D:D: انبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...گاو خداییش ظاهر و باطن گاوی..اخلاقتو که دیگه نگوووووووووو اححححححححححححح خداییش کدوم ادم عاقلیه وقتی بهش می گی هوس باز حال کنه جز تو؟
همش باید عین سگ باهات رفتار کرد تا شاید یکم آدم شی ولی خب ذاتتو که نمیشه عوض کرد گاوی دیگه..از گاو چه آید؟ این که بشینی هی مشقای دوست دختراتو بنویسی تا بعد قرنی بتونن مدرکاشونو از دانشگاشون بگیرن...
بی خودی نبود از منم یه همچین انتظارایی داشتی یا در برابر یه سری مسائل جبهه می گرفتی.. واسه این بود که تا حالا ندیدی یکی تو رو واسه یه چیزی غیر از خرحمالی بخواد...
آخ چقدر بدبختی.. دلم برات سوخت....هر کی می بیندت که مسخرت می کنه..جلوتم که چاپلوسیتو کنن حال می کنی لون نیشات وا می شه..بی جنبه یکم تحمل انتقاد و روراستی رو داشته باش..وقتی یکی واسه خودت می خوادت هی شک نکن که..همینی دیگه بدبخت تا حالا به عمرت ندیدی...تا بهتم لطف کنن میو میو عوض میشه..گاو سگ میشه فوری گاز میگیری...
تا حالا خودتو تو آینه از کنار نگاه کردی؟
راه رفتنتو دیدی؟ عین مرغابی وگ وگ وگ وگ...
تازه اونم از وضع لباس پوشیدنته... تو داماد بشی چی میشی :D:D:D:D:D:D
یه داماد کپل و گنده .. با یه دماغ گنده...مواظب باش یه وقت شب عروسی خواستی آب بخوری لیوانش دم باریک نباشه
بدشم تو که فکت یه طرفهست و یه طرفه وا میشه حتما یه طرفی بشین که عروس خواست عسل بذاره دهنت، فکت درست باز بشه...:D:D:D:D:D::D
حتما عینک بزن چون اینجوری هم دماغ گندت معلوم نمیشه هم چشمای ریز و هیزت یکم درشت تر نشون داده میشه
دماغتو اینقدر نکش بالا ..بسه دیگه.... یه دنده ..لجباز...حرف گوش نکن...مغرور..خودپسند...گنده دماغ..بداخلاق..
حالا اینا همه رو بهت گفتم با کله ی کچلت چی کار کنم؟؟؟؟ یه روشایی هست جدیدا با لیزر اشعه می دن مو در میاد فقط هوس باز پولدوست سعی کن به اون زنت بگی جنبه ی نوازش نداری و الکی دست رو سرت نکشه چون موهات می ریزه..نگو کدوم زن..همونی که بعدا قرار می ذاری باهاش ازدواج کنیو می گم... همون که بیچاره همش مجبوره دنبالت بیاد این جنازه هایی رو که همین جوری رد میشی میفتن تو جوب آبو جمع کنه و مراقبت باشه...بچه خلاف آخه اگه دنبالت نیاد که دیگه از فردا شبش خونه نمی ری.. رفیق باز...
آخیش بعد یه هفته که وقت کردم اومدم تو وبلاگم چقدر حرف داشتم که بزنم. این یکی دو هفته خیال می کردم هیچ انگیزه ای ندارم بهتره نیام اینجا...آخیش خوب شد اومدم...
البته منم تو کودنی همچین دست کمی ازت نداشتم.. خداییش کدوم خری جز من تو رو واقعا می تونست اینهممممممممممممممممه و با تمام وجودش دوست داشته باشه؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!:(((((((((((( خداییش هیچکییییییییییییی ولی خوببیش اینه که تو بی لیاقتی و خودخواه..و همیشه چشت دنبال اون چیزاییه که نداری
تازه بعضیاش هنوز مونده
می دونی وقتی ریش سیبیل می ذاری حس می کنم الانه که یه شپش از تو ریشات بیفته پایین....اییییییییییی
وقتی حرف می زنی چه جوری اونجوری لب و دهنتو تکون می دی؟فکت شکسته که اینقده جابه جا می شه؟؟
تازه تیکم داری!!!!
انقده خودتو گنده می بینی که فک کنم هر وقت می ری جلو آینه می گی شما؟؟؟!؟!؟!؟!
تو این شکلی بودی و من نمی دیدمت؟!؟!؟!؟!؟! نه می دونستم این جوری ای ولی چی کار کنم دوست داشتم همه ایراداتو خوب تعبیر می کردم . چون فکر می کردم آدمی ولی نبودی...فکر می کردم دنبال محبت واقعی و بی ریایی ولی نبودی فکر می کردم......
بازم فرح
و بازم نمی دونم چندمه فقط می دونم امروز 4 شنبست........
این متنو خودمم از روس یه سایتی برداشتم و چون خودم دوسش دارم، اینو تو وبلاگمم می نویسم
آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد"
شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد"
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟"زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید
نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن
فرح
می خواهم بنویسم..از اشتیاق دیدنت ولی نمی توانم
هفت مقدس است
و اکنون یک هفته است که از اشتیاق من گذشته
سردم.... جز خشم چیزی در وجودم نیست
خشم و انتقام
نمی دانی دیشب چه شده
نمی دانم آیا این بار انتقامم را از تو بگیرم یا نه...فقط می دانم فرصتم کم است. برخلاف همیشه
کاش می توانستم خردت کنم
دلم نمی آید
چقدر از هم دوریم
تو نهایت پستی و بزدلی
و من نهایت پاکی
هنوز مرددم
ولی می خواهم مثل تو باشم....مثل تو...
....آنکه دم از خستگی تو زد
از تو پیش من بد می گفت
مرا سرزنش کرد که چرا گفتم خوبی
من حرف او را باور نکردم
تو را نمی دانم.... عزیز
هنوز خشم وجودم را می خورد
صبح یکی می گفت
جای هر فردِ نیمه پر یکی بهتر است..همیشه و هرجا
مرددم جای تو را با که ...با چه پر کنم
هنوز خسته ام
کارم تمامی ندارد....
این دو روز مثل برق گذشت.. مثل باد....زودتر از همیشه دلم برایت تنگ شده
دارم مثل اعتیاد ترکت می کنم
درد می کشم
اما فریاد را می خورم
فقط می نویسم می نویسم تا خالی شوم
..تا دیگر حرفهایم را به تو نزنم
تا بازیچه ی تو نباشم.. تا تو راحت باشی
همه چیز به خاطر تو بود.. اما بود این بار نوبت من است، کاش مثل تو احمق بودم...تا مثل تو بودم.
فرح
جمعه ( هنوز نمی دونم امروز چندمه پس می نویسم : دور روز بعد )
سلام گلابیا. بابا ناراحت نشین آخه من هرکیو دوست دارم یا بهش می گم دیوونه یا می گم گلابی؛))))))))عین خودم
ای خدا هر کسی حرفای مارو می خونه الا اونی که باید:)))
بازم مرسی مرسی و مرسیییییییییییییی و اگه احتمالا نتونستم جواب کسیو بدم شرمندهههههههههههههه اینجا میدم چن می دونم همه تون می یاین اینجا و می خونین حرفامو؛))))
الان داشتم وبلاگ بچه ها رو میخوندم. جالبترین موضع برام اینه که هر کسی واسه این وبلاگ داره تا توش واسه خودش دردو دل کنه. ککه هر وقت خواست گریه کنه یا داشت گریه می کرد دردودلاشو بنویسه و اونقدر ینویسه تا آروم بشه.
باید اعتراف کنم تنها هدف من از روز اول همین بود. یعنی هر وقت دلم تنگ میشه و دارم می ترکم می یامو می نویسم. از روز اول آدرس وبلاگمو به حتی صمیمی ترین دوستامم ندادم البته بعد یه مدت دادم ولی خب بعد یهههههههههه مدت. چون از روز اول می خواستم اینجا یه جا باشه یه محرم اسرار باشه برا گریه هام که دیگه نخوام حرفی باهاش بزنم که بگم چقدر......که همه چیز تموم بشه و الان می بینم که یه درد دل ساده حتی از شعرای سعدی و حافظم بیشتر می تونه طرفدار داشته باشه!!!!طبیعیه وبلاگ بعضیا رو که داشتم می دیدم یه نفر بود که یکی از نوشته هاش با روحیه ی من خیلی سازگار بود. و من هم برای این خسته دل عزیز جواب نوشتم. الان فقط دارم یه خنده ی تلخ به گذشته هام می زنم. و کلی حرفم دارم که اونا رو نوشتم امشب ولی بنا به دلایلی فکر می کنم بهتره اونا رو الان آپلود نکنم. می نویسمشوم و نمایش در آینده رو تیک می زنم:))))نی دونم شایدم اصلا نذاشتمش . اخلاقم اینجوریه دیگه..وقتی چیزیو تو یه زمان خاص نذارم معمولا بعدا هم دیگه نمی ذارمش...بیخیال مهم نیست. چون الان فقط می خوام بخوابم....صدا می یاد شاید صدای اذانه؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
94223:کل بازدید |
|
20:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |