سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
نویسنده : فرحناز:: 88/3/11:: 1:20 صبح

حرفهای نگفته ام با تو تمامی ندارد
دلم برایت تنگ شده
گاه که به آسمان می نگرم
تصویری از یک آرامش نامدام می بینم
که روزی ان را هدیه ای الهی می پنداشتم 
و خدای را هزار بار برای آن شکر می کردم
و خودم را غرق در خوشبختی و شادکامی می دیدم
حس خوبی به لحظه ی خوابیدن
حس خوبی به لحظه بیدار شدن
حرف های خوب و ساده
چقدر زیبا بود و دوست داشتنی
حالا می دانم خدای مهربانم چه چیزهایی را زیباتر از زمین و گلهای رنگارنگش آفریده
حیف که سخاوت جود و محبتش را نثار من نکرد
شاید که لایقش نبودم
شاید هنوز باید در تب صدایت بسوزم و آرام ارام اشک هایی بریزم به پهنای نیل
نیلی که روزی به روی موسی باز شد
و من او را به همان معجزه قسم دادم
نشد
و تو هق هق و بغض فشرده ام را ندیدی و نشنیدی 
وقتی به خدا سپردمت
و از او عاجزانه خواستم حال که تو را به من باز نمی دهد
مهرت را نیز بازستاند.

احساسی صادقانه و پاک
چه شد که آن ها را همه به یکباره از دست دادم؟
اگر یک بار دیگر دروازه ی چشمانت را به روی من بگشایی
خدای را برای دوباره بودنت پرستش خواهم کرد
و سخاوت دریا را برایت هدیه خواهم داد
شاید این بی دلیل ترین جدایی بود که زمین به خود دیده.
و شاید باید راز دوست داشتنت را به نزدیکترین دوستانم نیز نمی گفتم

نمی دانم
قانع نمی شوم
می دانم ..می دانم در راه آمدن بودی
و من به کمتر از لحاظاتی پس از انکه از عشقت در قلبم با نزدیکترین دوستانم سخن گفتم
تمام دنیا دست به دست هم داد تا دیگر نبینمت
گیرم که قلب دوست کوچک بود
باشد قبول 
اما چگونه قدرت خدایم را در کوچکی قلب دوستم جای دهم؟
به خاطر بزرگی خدایم بیا و حرف بزن
فرح 
8 خرداد 88



نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

92402:کل بازدید
41:بازدید امروز
4:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک