سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
هیچ هزینه کردنی نزد خدا محبوب تر از هزینه کردن به اعتدال نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
نویسنده : فرحناز:: 85/4/6:: 11:7 عصر

چه کنم با یادگار افتخار

این بهار و آن بهاران یادگار

یک بیابان شوق و یک حسرت به دل

یک مربی پای تخته من خجل

یک سکوت و یک دل دریا سخن

یک سلام و یک خداحافظ به هم ( یک سلام بی خداحافظ به هم )

آنچه ماند از یادگارت افتخار

تهمت و کتمان حق است،  افتخار

توبه و بیخود چرا کردم ؟چرا؟

من غلط کردم ولی آیا چرا؟

هی مدامم گیج و منگ و ای خدا!!!

ای خدا آخر چرا، آیا؟ خدا؟

امتحان هم بود ، امتحانات قدیم

بحث سنگ و فقر و درمان و حکیم

 

آخه این جوری چرا سوال میدی؟

وقتی تو کتابت یه چیز دیگه می گی؟

آخه اینم امتحان شد ای خدا؟

من چرا؟ آخر چرا؟ آخر چرا؟

 

هی مدام از این سوال ها گفتن

بی سرانجام و جواب پرسیدن

مانده حیران و معلق در هوا

هی مگو الصبر ولانسان و شفا

هر چه فسفر بوده روزی در سرم

همه را در این جواب سوزانده ام

 

افتخار با ما چه کردی بی مرام

این بود آن وعده های خام خام؟

خیر دنیا آخرت هم مال تو

ما نخواستیم گر که این است، جان تو

ما همان به با سگهمبازی شدن

بی محلی، بی زبانی، مستشدن

چون ملوسک رفتن و گم گم شدن

با سگان قایم شدن، موشک شدن

مستیِ ما مال ما و این کتابم مال تو

هر چه تو گفتی غلط بود، دادِ تو

 

هی مدامت احتیاط و گاز بده

هان چراغت سبز، انعامم بده

امشبی مهمان خان لطف تو

از من و ما هِی تحیر، جک ز تو

ماهی بیجان اگر مرداب دید

در تخیل مرداب را آب دید

تو که انداختی این ماهی به مرداب و نه آب

او بگفت هی آی ... کو آب و کوش آب

نی نگو بیجا چرا، جایش نبود

گربخواهی تا بدانی او آگاه بود

گر که این مرداب را او آب دید

اعتمادش بر تو بود و اعتقادش سخت بود

روزگاران افسانه ی صدق و بصر در لحظه های مرگ بود

گر که این افسانه بود آخر گناه او چه بود؟

 

هی خلاصه ما و من بی کار شدیم

با همه طفلیِِ مخ، کنجکاو شدیم

در پی جور کردن داستان خود

دست در دامان این دکتر شدیم

آخ مگو حاجی بگو قند و نبات

شادی روح شهیدان صلوات

ای فدای تو همه جان وتنم

باز هم از بهر من فالی بزن

هان ز تو گوشی و اللـــــــــــــــــــــــه گفتن

هی ز من نیت نو بر دلم انداختن

دل ببردم، ول نه در دیر بلا

کربلا و مشهد و خانه خدا

دل ببردم پیش آن یار و دِیَُر

کو همه مقصود و آمال و کبَر

ای خدا گر خوب باشد، انتذر

یک ماه را روزه وآنگه انشکر

گر که خوب باشد بدانم من دگر

یعنی که او را راست است از این خبر

گر دروغ باشد خدایا بد بیاد

زود بگو تا مامانم از در نیاد

دکترای افتخاری داشتن

التزامش هست یک کتابه داشتن

مرد می خواد قوی هیکل درشت

تا برآید از پس ریز و درشت

یا زبانی داشتن پر سفسته

گر دروغ گوید بگوید البته.....

آه از بس که خرافه بافتم

صرف کفر بر جان خویش انداختم

من نمی دانم جوابهایت چرا

اینهمه با نیت ما راست بود

من ندانستم چگونه می شود

یک بله یا خیر آن قدر پر شود

آنقدر که نیت مارم بگی

از من و ما، حول و احوال ، هرچه را پنهان بگی

 

صرف می گویند این کارنابجاست

هر چه هستش سر و قسمت ز خداست

 

افتخارم بود هر روز دیدنت

غم ولی با یک خوبم گفتنت

ساده تر از این معمایم چه بود

آن چه بود یک فال بی خود بود. نبود؟


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

91951:کل بازدید
5:بازدید امروز
75:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک