سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنیت
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
آن که خصومت را از حد درگذراند گناه ورزید ، و آن که در آن کوتاهى کرد ستم کشید ، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید . [نهج البلاغه]
نویسنده : فرحناز:: 88/9/16:: 3:17 صبح

گاهی حس می کنم وای اینا چقدر راحت تصمیم
گرفتن!! شاید اگر من بودم....

گاهی هم به خودم می گم دختر شاید تو هیچ
وقت یه رابطه ی دوطرفه نداشتی...

گاهی هم دلم می گیره.... اینکه هنوز کسی
رو نتونستم پیدا کنم....

 

همکارم در مورد نگرانی های من راسه رفتنم
که خونم کجاست و چه جوری نهایی کنم خونمو و اینا ...می گفت تو چرا ازدواج نمی کنی!
می گفتم اوووه ازدواج کنم که اصلا دیگه طرف نی ذاره برم!! ولی اون می گفت مردی که
ادمو بخواد نه تنها جلوی آدمو نم یگیره...تازه خودش پامیشه می ره اونور، خونتو می
گیره همه چیزم برات فراهم می کنه بعدش تو رو می بره....

شاید راست می گه...خاصیت دوست داشتن
همینه..خاصیت دوست داشتن با هم بودنه...علاقه به پیشرفته...و فداکاریه ..

دلم از پویا می گیره......شاید اونم اگر
منو دوست داشت ساده ترین علامتش زنگ زدن یا یه ایمیل ساده و کوتاه ولی با محبت
بود...

دلم بیشتر می گیره!...یعنی من با تمام
خصوصیت های خوبم نتونستم کسی رو که دوسش داشتم رو جذب کنم...می گن زن باید ناز
داشته باشه...شاید من زیادی رک و ساده م....شاید رسم عاشقی رو نمی دونم.

عشقای بچه گونه و دوست داشتنهای دانشگاهی
هر چند که از سر خرافات و حماقت ها بود هر چند که تعداد هم نبود ولی همه شاید به
آدم می گفت تو هنوز بچه ای..اما الان چی؟؟

دیشب باز خوابشو دیدم....با هم بودیم..توی
خوابم دوسم داشت...و می خواست واسه زندگی مشترکمون برنامه ریزی کنیم

صبح که بیدار شدم به خودم می گفتم چرا
همیشه این آدم به امیرالمومنین بر می گرده؟؟؟

واقعا واسم جالب بود

 

اما راستش اعتقاداتم سست شده..نمی خوام
مثل خرافات زمان دانشگاه کار بده دستم....هر چند که الانم آب از سرم گذشته اما به
هر حال شاید اون موقع اعتقادم به خرافات یا استخاره با قرآن توجیه پذیر بود و هر
کی می گفت این کار خطا بوده و ما بچگی کردیم ولی الان چی؟؟ الان که یه بار از این
سوراخا گزیده شدم چی؟؟؟ می گن با خواب چیزی بر آدم واجب نمیشه...

پس سعی دارم منطقمو جایگزین کنم و به
زمان و اتفاقات و نشانه های منطقی بچسبم....علاقه ی پویا هر چی که بوده.....الان
دیگه نیست...شاید سرش به جای دیگه ای گرمه ..راستش اون روزی که زنگ زد وسطای صحبتش
شارژش تموم شد...خوش یه لحظه که گفت شارژش تموم شد و اینا یه آن یه چیزی گفت که
انگار به کسی /کسانی زنگ می زنه..البته زودی درستش کرد و گفت جاهای اداری...نمی
دونم راست یا دروغش من حقی ندارم که اظهار نظر کنم...اون که وقت منو نمی گیره دائم
که من بگم چرا با منه و با کسای دیگه ای هم هست....گاهی هم فکر می کنم خیلی پسر خوبیه...بالاخره
اونم آدمه و کار و زندگی داره ..شاید واقعا جایی/جاهایی کار داشته و طبیعتا می
خواد که زنگ بزنه..هر چند که واسم یه نکتست که می خواد خودشو به دور از لذات
حیوانی بیان کنه (حالا تظاهر یا واقعیت...بالاخره با شرایط اون اکثر آدمای جامعه
ما راجع بهش فکر بد می کنن..شاید کلا حساس شده و چون کاریو نمی کنه نمی خواد کسی
هم راجع بهش فکر بدی بکنه....) شاید هم یه زندگی سالم و روتین داره که داره به اون
ادامه می ده و فکر کرده که من کیس خوبی برای دوست داشتن نیستم....اون تلفن های
دائمیشو از من قائم می کنه..منو نمی خواد ببینه و زنگ یا ایمیلی هم جز دیر به دیر
نمی زنه... بیشتر همیشه فکر می کنم ادم مثبتیه تا منفی...بنا رو همیشه می ذارم به
اینکه اون چیزایی که خودش می گه درسته....اصلا واسه همینم هست که دوسش دارم اگه
فکر می کردم داره واقعا 1% دروغ می گه که طبیعتا با حساسیت های من الان علاقه ای
هم در بین نبود....ولی خب شرط احتیاط واسه یه دختر که می خواد سالم زندگی کنه اینه
که زودی توی دام هم نیفته و همیشه به آقایون دور و ورش 100% اطمینان نکنه! خصوصا
سر خودش! به خصوص که الانا پویا نه حالمو می پرسه نه زنگی نه.....

توی نماز اینقدر گرفتاری دارم که نمی
دونم کدومشو به خدا بگم. کارای شرکتو که تعطیل کردم مدام فکرم درگیره..اینا نمی
تونن کارارو درست انجام بدن
L هنوز هیچ کاری انجام نشده..هیچ
کاری..کارمندا رفتن منم که خب چی بگم؟! پویا اصلا راجع به این ضایا برخوردای خوبی
نکرد..یه جورایی حرفاش بوی طعنه می داد...این تیپ اخلاقای کلاس گذاشتنش هم منو می
ترسونه (یعنی اگه صوهرم بود واقعا می ترسیدم...چون این جور آدما (البته اگه
برداشتای من درست باشه) یعنی طرف تجربه ی کافی و واقعی نداره و به علاوه یعنی
کوچکترین اشتباهاتتو یا بدیهاتو یا واقعیات زندگیتو مثل پتک کی کوبه توی سرت)


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

91730:کل بازدید
16:بازدید امروز
7:بازدید دیروز
درباره خودم
زنیت
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;)
لوگوی خودم
زنیت
لوگوی دوستان













لینک دوستان

پر پرواز
دوزخیان زمین

فهرست موضوعی یادداشت ها
زنیت[20] .
بایگانی
مقدمه
آرشیو 2
دلتنگی های همیشگی
خاطره
اشتراک